آدرین یکی یکدونه آدرین یکی یکدونه ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

آدرین بهونه کوچولوی قشنگم برای زندگی

عکس من در مجله شهرزاد

  دو ما پیش زمانی عکسهای آتلیه آماده شد تصمیم گرفتم عکس شما پسر یکی یکدونه مامان را برای مسابقه عکسخند مجله شهرزاد بفرستم تا عکس شما را کنار نی نی های زیبای دیگر ببینم و مامانهای دیگه هم لبخند پسر من را که پاداش تمام روزهای مادرانه منه را ببیند و این شد که عکس شما این ماه در شماره 52 مجله چاپ شد من روزی که مجله را از دکه روزنامه فروشی گرفتم اولین کار بعداز پرداخت پول آن به آقای روزنامه فروش این بود که ببینم این شماره عکس شما چاپ شده که دیدم بله عکس آقای آدرین در صفحه 116 چاپ شده فدات بشم پسرم که اینقدر با دیدن عکس خودت ذوق زده شدی و نمی شد مجله را ازت بگیرم . مرسی شهرزاد که عکس ادرینم را چ...
19 مهر 1391

مدتی که نبودیم

    جای همگی خالی بود ما در این مدت که نبودیم خیلی کارها انجام دادیم اول از همه خاله گوهر با ساسان آمدن ایران و پیش ما بودن و کلی سو غاتی زیبا داشتیم که بی نظیرند و جای سام و عمو فرزین هم خیلی خالی بود ایکاش اونها هم پیش ما بودن و خبر مهم این چند وقت اینه که من یک ساله شدم و ما یک تولد زنبوری داشتیم که جای بهترین بابای دنیا پیش ما خالی بود ولی همراه ما بود در تمام لحظات زیبای یکسالی بابا کیومرث دوست داریم   کلی کادو تولد زیبا گرفتبم از کوچولو تا بزرگ پول ، سکه ، پلاک طلا ، کلی لباس خوشگل ، غزوسک ، ماشین خیلی خیلی بزرگ ، جاز و میز و صندلی که مامان از طرف خودش وبابا بهم داد خیلی...
17 مهر 1391

آلرژی آدرین

      یک فصل زیبای خدا هم ما با آلرژی شما آغاز کردیم عزیز دلم آلرژی به تمام فصل ها زیبا آدرینم با تغییر هر فصل و آب وهوا شما دچار حساسیت می شی و یکدفعه شروع می شه چشمات تنگ وقرمز و پر اشک می شه و عطسه می کنی و ازبینیت بدون توقف آب میاد واگر یک دقیقه پاک نکنم تا گردنت میرسه خیلی شدیده و باز عزیزدلم از دیروز آلرژیت به تغییر فصل شروع شد و کل دیروز خیلی اذیت شدی و حتی کل شب توی خواب گریه کردی و مامان کلی نگران شما وباشربت هم بهتر نشدی و من فکر کردم شما ایندفعه سرما خوردی و با اینکه پتوی گرم پارسال شما کوچک شده و مامان با دایی رفتیم پتوی گرم طرح تام ...
8 مهر 1391

دندان هفتم

  عزیز دلم هووووورررراااااااااااا هفتمین دندان شما را هم امروز که داشتیم  با هم بازی می کردیم و شما عزیزم دلم وقتی از ته دلت می خندیدی دیدم دندان هفتم از بالا لثه را شکافته و خودش را نشان می ده که من دارم میام آدرین و  باید از من مواظبت کنی مسواک بزنی تا من سالهای سال سالم باشم . ...
6 مهر 1391

شیطونک مامان

  تنها درختان میدانند رازماندن ،تغییر است . مهربانم پاییزت طلایی . عزیزم من و شما پنجشنبه با هم رفتیم پیش آقای دکتر که واکسن بزنیم و من وقت ویزیت هم گرفتم که بگم آقا بد غذا شده دکتر کلی راهنمایی کرد و گفت باید ذائقه ات فست فودی نشه راستش معنی یکسری از حرفاش را نفهمیدم و بعد رفتیم آماده شدیم واکسن زدیم کلی ویزیت واکسن دادیم و آمدیم خانه وسط راه یکسر هم به هایپر استار زدیم خرید کردیم وبعد خانه و تا شب کار خاصی به غیر از غذا نخوردن نکردی ولی .................................................... جمعه روز آخر تابستان یک روز نجومی برای من و شما بود از صبح هر هنری بود انجام دادی اول از هم...
1 مهر 1391
1